رشته ازبین رفته

بنام آنکه عشق را آفرید تاسرزمین عاشقان در وقت جدایی آتش نگیرد

رشته ازبین رفته

بنام آنکه عشق را آفرید تاسرزمین عاشقان در وقت جدایی آتش نگیرد

ای کاش که تراداشتم

 

 

 اگر ابر بودی به انتظار اشکت می نشستم، اگر مهر بودی در پرتو ات خود را گرم می کردم، اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپردم، اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم تا بدانی دوستت دارم، اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم، از تو خورشید با شکوهی بوجود می آوردم، تو را نسیم ملایمی می کردم از تو  در سرزمین عاطفه هایم چون گل روئیدی و من باغبانی آموختم ، اما کدام گل احساس باغبان را می فهمد؟ آیا هیچ گلی هست که باغبان را به اندازه ی یک قطره شبنم یا یک گلبرگ بشناسد و دوست بدارد ؟

حمیده جان آیا میدانی که در غم نبودنت چه دردی را متحمل شده ام آیا میدانی که بعدازتو سرنوشت بامن چه بازی را انجام داده است دیگر آن جوانی و آن بهار زنده گی در پیشم نیست قلبم  از بسکه باغم قرین شده بود دیگر حتا تاب و توان برداشتن یک لحظه ایکه در یاد تو نباشم را ندارد.این عاشق بیچاره هنوزم چشم به راه است که تو کی خواهی آمد؟ وانتظار به پایان برسد ........به امید آن لحظه که به قدمهای تو جانم را فدای تو نمایم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد